نوشته اصلی توسط
elhammm
سلام
من و همسرم پسر خاله و دختر خاله هستیم تحصیلات من لیسانس و همسرم سیکله من متولد 71 و شوهرم 69 هستش یک سال و نیم نامزد بودیم و 2 ماهه عروسی کردیم خیلی مشکل داریم که اگه بازگو کنم کلی وقتتون گرفته میشه پس خلاصه وار چند مورد رو خدمتتون عرض میکنم اول اینکه ما از دوران نامزدی اختلاف داشتیم شوهرم خیلی شکاکه من بخاطرش چادری شدم وقتی باهاش بیرون می رم با اینکه من حواسم به هیچ پسری نیس حس میکنه چشمم دنبال کس دیگه اس گوشیمو بخاطر اینکه با استادم اون هم در حد خیلی معمولی و کاری در ارتباط بودیم شکسته و الان بیش از یکساله گوشی ندارم و حاضر نیس برام گوشی بخره شرط هایی داشتم که قبل از نامزدی بهش گفتم مثلا من سر کار میرم و ادامه تحصیل میدم و تو باید ادامه تحصیل بدی و …. با همش موافقت کرده بود حتی تو سند ازدواجم زیرشو امضا کردهولی الان زیر همه چی زده ولی بازم من زیاد اصرار نمیکنم چندین بار در موردش حرف زدیم ولی اون فقط خواسته خودشو انجام میده و به من میگهتو بچه ای بدون اجازه نمی زاره جایی برم هر وقتم اجازه میخوام برم خونه مامانمینا یا بیرون بازم اجازه نمیده تا الانم هر کاری گفته انجام دادم ولی واقعا دیگه خسته شدم حس می کنم تو قفسم همیشه هم سر چیزای کوچیک باهام بحث می کنه مثلا وقتی از دانشگاه میومدی دستت حرکت کرد یا پرا از این ور خیابون اومدی و…..البته الانم با خونواده شوهرم زندگی می کنیم تو دو تا اتاق کوچیک که هیچ امکاناتی نداره و باید همش برم طرف خونواده مادر شوهرم با این حال من باز تحمل میکنم خونواده شوهرمم به همه چیز گیر میدن مثلا چرا ظرفارو دیر شستم و شام درست نکردم و… تا اینکه با دعوایی که بین من و خونوادشون راه افتاد یکم کمتر شده واقعا موندم با این همه مشکل چیکار کنم چون هر راهی رو امتحان کردم صحبت آرام دعوا وحتی می خواستم خودکشی کنم و……..لطفا شما راهنماییم کنید